سفر به تهران و فوت دايي بابا
سلام دوستاي قشنگم خوبين ميدو.نم كه خيلي وقته نيومدم مطلب بزارم چون چند وقته وقت نكردم يه چند وقتي بود كه مسافرت نرفته بوديم و گفتيم يه چند روزي بريم تهران پيش خالم ما بليت اتوبوس گرفتيم و بعد فرداش اماده شديم و رفتيم سوار اتوبوس شديم خلاصه تو اتوبوس به ما ابميوه و كيك دادن و من كيك و ابميوه اش رو خوردم و تو اتوبوس خوابيدم و وقتي كه رسيديم پسر خالم اومد دنبالمون و رسيديم خونه ي خاله وقتي كه رسيديم خاله برامون زحمت كشيد يه شربت خنك برامون اورد وبعد يه زره استراحت كرديم و بعدمامانم و خالم رفتن بوستان خريد و منو نيلو مونديم پيش دخترخالم وبعد فردايش بابام به مامانم زنگ زدو گفت دايي يعني دايي بابا فوت كردن و ما...
نویسنده :
خاله لیلا
10:18